نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فاطمه بی دندون

    سلام گلم , عزیز مامان , الان که دارم می نویسم برات حسابی ذوق داری تا عکس دندونت رو بزارم تو وبلاگت و خیلی خوش حالی چون بالاخره بعد از یک سال دندونت افتاد و شما خیلی احساس بزرگی  می کنی  دندونت که لق شد کلی خوش حال بودی و کلی باهاش ور می رفتی که زود بیفته و یک روز که بابا جون داشت نخ می بست به دندونت تا مثل قدیما دندونت بیفته یک دفعه نخ گیر کرد به دندونت و خودش افتاد اولش متوجه نشدی  و می گفتی بابا نخ رو بستی و بعد که بابا دندونت رو نشونت داد انقدر جیغ زدی و خوش حال بودی ولی می ترسیدی خودت رو تو آینه ببینی و بعد از یک ساعت یواشکی رفتی و خودت رو دیدی خلاصه شب موقع خواب هم دندونت رو گذا...
15 آبان 1392

سفر به کاشان

      سلام شکوفه مامان , چند وقتیه که فرصت نکردم برات بنویسم آخه مدارس شروع شد و کارای ما هم زیاد و شما هم این چند وقته حالت زیاد خوب نبود و من زیاد فرصت نمی کردم بیام برات بنویسم  و ما هم برای تغییر روحه شما تصمیم گرفتیم یک مسافرت کوچولو بریم و تو تعطیلات عید قربان بریم کاشان و سر راه هم رفتیم قوم خونه عمه و از اونجا تصمیم گرفتیم همراه عمه و حسین و محسن بریم کاشان خلاصه که سفر خیلی خوبی بود و به شما وروجک ها حسابی خوش گذشت و تا تونستید شعر خوندید و دست زدید و کیف کردید و با دیدن باغ پرندگان دیگه لذتتون چند برابر شد و وقتی برگشتیم همه تون توی ماشین تقریبا بیهوش شده بودید و خلاصه یک روز شا...
15 آبان 1392

شروع پاییز, شروع مدارس

باز می آید صدای مدرسه بانگ شادی هوی و های مدرسه مرغ دل پر می زند از اشتیاق در هوای با صفای مدرسه  زنگ تفریح است و خوش پیچیده است عطر بازی در فضای مدرسه بوی مهر و مهربانی میدهد ماه مهر و ابتدای مدرسه  دختر نازم بازم فصل پاییز رسید و شروع مدرسه ها شما که ذوق و شوق زیادی داری برای رفتن به   مدرسه و از مدت ها قبل تمام وسایلت رو آماده کردی و مدام روز شماری می کنی برای رفتن و شب قبل   از مهر ماه از سر شب وسایلت رو آماده کردی و شب انقدر زود خوابیدی تا صبح زود بیدار بشی و مدام   می گفتی یعنی میشه الان چشمام رو ببندم بعد باز کنم بشه صبح و برم مدرسه خلاصه صبح ساع...
2 مهر 1392

آخرین سفر تابستانه

سلام گل مامان دیگه روزهای آخر تابستونه و همه سعی می کنن از این لحظه ها استفاده     کنن و ما هم روزهای آخری رفتیم نوشهر تا یک آب و هوا عوض کنیم خدا رو شکر به     شما خیلی خوش گذشت چون تا تونستی دریا رفتی و بازی کردی و برای خودت کلی     صدف جمع کردی و موقع برگشت هم رفتیم به دریاچه زیبای ولشت,البته راهش خیلی پر     پیچ و خم بود چون باید از دوتا کوه بالا می رفتیم و دوباره امدیم پایین و در آخر بین کوه      های زیبای مه گرفته دریاچه بسیار زیبایی بود که از دیدنش سیر نمی شدیم البته بگم که     شما کل مسیر رو خواب بودی و اصلا متوجه ...
30 شهريور 1392

تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من

یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم / چون جنت اعلا، حرم محترم قم بانوی جنان، اخت رضا، دختر موسی / دردانه زهرا و ملائک خدم قم این مژده بس او را که بهشت است جزایش / هر کس که زیارت کندش در حرم قم …   میلاد مظهر عصمت و نجابت، حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر بر تمام دختران عفیف ایران زمین مبارک باد اگه فقط یه دونه دختر خوب و مهربون توی دنیا باشه ، اون تویی . . . روزت مبارک عزیزم       عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی     تبریک به بهترین دختر دنیا روزت مبارک گل من  ...
15 شهريور 1392

خاطرات به روایت تصویر

  سلام دختر گلم , امروز می خوام چند تا از عکس های تابستونت رو برات بزارم آخه تو پست قبلی به خاطر خراب بودن رایانه نتونستم عکس هات رو بزارم , این عکس ها از اوایل خرداده تا همین چند وقت گذشته , امیدوارم با مرور این خاطرات گل خنده گوشه لبات مهمون بشه .        اینجا پزوهشکده خوارزمیه که از طرف مدرسه معرفی شدی به اونجا . ما به وجودت افتخار می کنیم گلم .     اینجا هم آستارا ـ سید لر محله , که خیلی با صفا بود و خودت خاطراتش رو نوشتی           موقعه رفتن کنار ساحل با این آقا گاوه برخورد کردیم که زیر دخت برای خودش استراحت می کرد .       ...
3 شهريور 1392

خاظرات تابستان به قلم دختر گلم

  ما در جاده هستیم و در وسط های شمال هستیم اینجا خیلی زیبا      است و ما در جاده داریم صبحانه می خوریم .دور  ویلامون برنج های     شالیزاری بود که خیلی قشنگ بود .ما رفتیم به دریا من نمی توانستم     اون جلوهای دریا شنا کنم و بیشتر شن بازی می کردم  ولی  بابایم     من رو  برد وسط دریا و من اصلا غرق نشدم و خیلی کیف داد.                               ما اونجا سیب زمینی آتشی خوردیم خیلی خوش مزه بود.       من همین طور که داشت...
15 مرداد 1392

تابستانه

                      سلام دختر گلم عزیز مامان :  خیلی وقته نتونستم برات چیزی بنویسم آخه رایانه یکمی خراب شده و نمی     شد چیزی نوشت هرچند تو ماه رمضون هم زیاد فرصت نمی شه ولی دوست      داشتم از تابستونت برات بنویسم و خاطراتت رو برات ثبت کنم.     امروز یادم افتاد .... دفتر خاطراتت که خیلی وقت است چیزی در آن ننوشته        ام با خودم می گویم :     فکرش را بکن یک روز نیستی و او میماند و این دفتر     دلم می سوزد برای تو .........   &nb...
15 مرداد 1392

جشن الفبا

سلام سلام مهمونا  خوش اومدید به اینجا   داریم جشن الفبا     تو این مکان زیبا آب آبی دریا آبی ما     می خوانیم چه عالی داستان های قرآنی        آن نور آسمانی علوم٬هنر با ورزش       دانش های با ارزش همه با هم آماده که در سال آینده  بریم کلاس دوم با خوشحالی و خنده دست می بریم پیش خدا         ما می کنیم شکر خدا  دختر گلم ، بالاخره با سواد شدي و حالا ديگه مي توني همه چيز رو خودت بخوني و بنويسي فربونت برم عزيزم ديگه مي توني براي بابا جون اس ام اس بدي و خودت هم جواب هر اس ام اس رو ميدي و يا هر جا نوشته اي مي بي...
1 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد