نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

ماه رمضان

  پروردگارا! در این روزهاي مبارک رمضان، تو را می خوانم و از تو بهترین ها را طلب می کنم؛ از هرآنچه نزد توست، زیباترین ها و ارزشمندترین ها و محبوب ترین ها را می طلبم. نافذترین مشیت و شریف ترین آبرو و استوارترین شأن را از تو می خواهم. درخشان ترین نورت و وسیع ترین رحمتت و بالاترین درجه عزتت را به من عطا کن     دوردونه مامان خيلي خدا رو شكر گزارم كه همچين نعمت بزرگي رو به من عطا كرده و از فرشته هاي زيبا و مهربونش يك دونش رو هم به من هديه داده و نمي دانم چگونه اين لحظه هاي زيبا رو برات ثبت كنم و اين حس زيباي با تو بودن رو تو اين فضاي مجازي برات بيان كنم  خدايا هزاران بار شكرت .........    ...
5 مرداد 1391

روز مرگي هاي تابستان

  عزيزم ،فرشته كوچولوي مامان سلام : ببخشيد كه اين چند وقت نتونستم به وبلاگت سري بزنم و خاطره اي برات بزارم آخه الان تابستونه و بيشتر روزهاش شبيه همه ،اسمت رو نوشتيم بري كلاس شنا يك جلسه رفتي ولي چون بايد صبح زود بيدار مي شدي فرشته مامان تبلي كرد و خواب رو به شنا كه انقدردوست داره ترجيح داد و من هم كه ديدم شما از اول مهر بايد صبح زود بيدار بشي گفتيم بهتره از وقتت استفاده كني و بخوابي ، وقتي هم كه از خواب بيدار مي شي يا بازي مي كني يا اينكه سي دي مي بيني يا بازي هاي كامپيوتري و يا با هم تمرين جمع و تفريق اعداد دو رقمي رو مي كنيم و بعد هم كه بابا جون مياد با هم مي ريم پارك بازي و تفريح ، حالا بعضي از روزها كمي با هم متفاوت هستند...
4 مرداد 1391

ماه شعبان ماه نور

بنازم ماه شعبان را که با شادی قرین باشد در او میلاد عباس و حسین و ساجدین باشد به نیمه چون رسد شعبان مهش تابنده ترگردد چرا؟چون چشم زهرا روشن از روی پسر گردد شعف در نیمه شعبان به قلب عاشقان باشد   جهان درانتظار مهدی صاحب زمان باشد   دختر گلم اعياد شعبانيه رو به شما و تمام دوستاي گلمون تبريك مي گم و اميدوارم اين ماه براتون زيباترين و بهترين ماه باشه و از خداوند بهترين هدايا رو بگيري و تو هم بهترين بنده برايش باشي    ...
3 تير 1391

سفر كوچولو

عزيز مامان  چند روز پيش همراه بابا جون يكدفعه تصميم گرفتيم بريم شمال يك سفر كوچيك سه نفري وقتي راه افتاديم هوا خيلي خوب بود و شما هم كه حسابي خوشحال ، طي مسير شما كه همش خواب بود تا وقتي كه رسيديم حالا شما سرحال و شنگول و ما خسته راه و آبمون با هم توي يك جوب نمي رفت شما مي خواستي بري لب دريا و ما مي خواستيم استراحت كنم خلاصه قانع شدي بري توي حياط بازي كني تا ما استراحت كنيم و فردا صبح بريم دريا ، صبح روز بعد سرحال و قبراق پاشديم و رفتيم لب ساحل و شما هم كه انقدر بازي كردي و توي آب شنا كردي كه خسته خسته شدي تا امديم خونه و تو مدت اين سه روز انقدر بازي كردي ميوه چيدي و گلها و حياط رو آبدادي كه ديگه دلت نمي يومد بيايي خونه و همش مي گف...
24 خرداد 1391

تابستان

دختر گلم سلام  چند وقتي هست كه وقت نكردم برات بنويسم البته تعطيلات تابستون شروع شده و سرمون حسابي گرمه ، اولش كه دنبال كارهاي مدرسه و ثبت نام شما بوديم و بعدش هم يك سفر كوچولو رفتيم و ديگه وقت نكردم بيام بنويسم البته صبحها هم كه تا ساعت ده ، ده ونيم مي خوابيم به جبران زمان مدرسه كه از شش و نيم بيدار مي شديم و تا صبحانه بخوريم و كارهاي معمولي مون رو بكنيم و شما به بازي ها و كارتونت برسي شده عصري و ديگه حوصله نوشتن نيست (حسابي تنبل شديم ها ) ولي ديگه بايد يك برنامه درست براي خودمون بريزيم تا تابستون مفيدي داشته باشيم البته بابا جون شما رو كلاس زبان و شنا ثبت نام كرده ولي نميدونم چرا هنوز شروع نشده دعا كن كه زودتر شروع بشه تا شما هم س...
24 خرداد 1391

واكسن ورود به مدرسه

  گل دخترم :            برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم      برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم                یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها                               هدیه من به دخترم ، يك دل پاك و باصفا  عزيز مادر ديروز به همراه چند تا از دوستانت رفتيم مركز بهداشت براي زدن واكسن اولش خيلي شجاعانه جلو مي رفتيد و شعر مي خونديد ولي وقتي رسيديم يك كم ترسيده بوديد چون يك دختر كوچولو كه جلو شما بود خيلي گريه كرد و داد زد براي همين شما هم ترسيده بوديد ...
3 خرداد 1391

پايان سال تحصيلي

سلام گل مامان :   بالاخره مدرسه ها تموم شد و تعطيلات چهار ماه شما هم آ غاز شد و ديگه به قول خودت مي توني كلي بخوابي هرچند كه هنوز صبح ها ساعت هشت و نيم بيدار مي شي ، روز قبل از تعطيلاتتون بردنتون پارك بانوان كه چون همراه دوستات بودي خيلي بهت خوش گذشت چون خيلي بازي كردي ، دويدي ، و جيغ زدي تا حدي كه تا سه روز صدات گرفته بود و صورتت آفتاب سوخته شده بود هرچند كه كلي ضد آفتاب زدي ولي باز هم اثر نداشت و موقعه برگشت هم وسايل داخل مدرسه رو تحويل گرفتيد و تمام كارهاي كلاس و برگه قبوليتون رو و عكس فارغ و تحصيليت رو ،قربونت برم انشاالله فارغ تحصيلي از دانشگاهت، حالا ما مونديم و چهار ماه تعطيلات بابا جون كلاس شنا و زبان ثبت نامت كرده ام...
2 خرداد 1391

روز تولد گلم

                                                          صدای یک پرواز                                           فرود یک فرشته   آغاز یک معراج و شروع یک زندگی گل دخترم ” تولدت مبارک “   از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زم...
24 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد