خاطرات به روایت تصویر
سلام دختر گلم , امروز می خوام چند تا از عکس های تابستونت رو برات بزارم آخه تو پست قبلی به خاطر خراب بودن رایانه نتونستم عکس هات رو بزارم , این عکس ها از اوایل خرداده تا همین چند وقت گذشته , امیدوارم با مرور این خاطرات گل خنده گوشه لبات مهمون بشه .
اینجا پزوهشکده خوارزمیه که از طرف مدرسه معرفی شدی به اونجا . ما به وجودت افتخار می کنیم گلم .
اینجا هم آستارا ـ سید لر محله , که خیلی با صفا بود و خودت خاطراتش رو نوشتی
موقعه رفتن کنار ساحل با این آقا گاوه برخورد کردیم که زیر دخت برای خودش استراحت می کرد .
اینجا هم لب دریا ناراحت نشستی که چرا بابا رفته اون جلو ها و تو رو نبرده
و بعد از شنایی مفصل و خوردن سیب زمینی آتشین
اینجا هم بازار بزرگ آستارا و شما در حال خوردن بستنی
دماوند ـ فاطمه خانم در حال باد زدن آتیش
گل مامان داره گلهای کاکتوس رو می بینه و حسابی ذوق کرده
و اینجا مکان مورد علاقه خانم کوچولو که هیچ وقت هم از بودن در اونجا خسته نمیشه
و اینجا هم حاضر شدی تا بریم خونه آقا جون
و اما سفر آقا جون و مامانی به مکه مکرمه که حکایتی داشت برای خودش چون شما سه تا وروجک حسابی احساساتی شده بودید و نمی گذاشتی آقا جون و مامانی برن و تو و سما حسابی گریه می کردید که چرا دارن می رن و هر چی ما توضیح می دادیم بی فایده بود و تا هواپیمایی تو آسمون می دیدی می زدید زیر گریه و دوباره یادتون می افتاد خلاصه با گریه شما ها حاجی ها رو راهی خونه خدا کردیم .
و اما ماه مبارک رمضان که دختر گلم چند روزش رو روزه گرفت و هر روز قران و نمازت ترک نمی شد و در آخر جایزه ای خیلی ذوست داشتی
اینم عوسکت که اسمش رو گذاشتی حنانه و جشن تولد برای عروسک هات
اینم خلاصه کوچیکی از تصاویر که تو این چند ماه تونستیم ازت بگیریم .