نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

هر انسان لبخندی از خداست و تو زیبا ترین لبخند خدایی بهانه زندگیم تولدت مبارک . . .

1392/2/24 14:31
نویسنده : مامان
1,410 بازدید
اشتراک گذاری

تولدت مبارك گلم      

 

و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه

 

 

 دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیند

آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو مینگرد ، همه جا را سکوت فرا

گرفته تا خدا صدای تو را بشنود

صدای دلنشین تو در لحظه شکفتنت ، عطر حضورت فرا گرفته همه

زمین را…

تو یک رویایی که حقیقت داشتنت معرکه است ، داشتن یکی مثل تو

معجزه است ،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از

اینکه مال منی…
    

گل من ، دختر نازنينم ، روز تولدت هم گذشت يك روز پر از شادي و خنده پراز اتفاقات خوب ، روز تولدت چندتا از دوستانت رو هم دعوت كرده بوديم كه همشون لطف كردن و تشريف آوردن و باعث شادي گل من  شدن .

روز تولدت از صبح كه بيدار شدي لحظه شماري مي كردي براي شروع شدن جشنت و مدام چشمت به ساعت بود  و مي پرسيدي مامان پس دوستام كي ميان ، وقتي خاله جون و زن دايي و ماماني اومدن ديگه داشتي پر در مي اوردي و با سما جون و پارسا جون مشغول بازي شدي تا اين كه كم كم دوستات امدن و ديگه رو پا بند نبودي و انقدر ذوق كردي كه حد نداشت ، ديگه با دوستات شروع كرديد به دست زدن و شادي كردن و دوستات شعر تولدت مبارك رو خوندن برات و شما شمع فوت كردي و كيك رو بريدي و بعد از خوردن خوراكي هاتون شروع كرديد به بازي كردن كه اون لحظه انگار زلزله امده بود و من همش دلم به حال همسايه طبقه پايين مي سوخت كه بايد اين همه صدا رو تحمل كنه  خلاصه بعد از رفتن دوستانت شما فقط مشغول جمع كردن هدايات شدي و هر كدم رو در جاي خودش مرتب مي كردي انقدر ذوق كرده بودي كه مثل خانم ها فقط مشغول تميز كردن اتاقت بودي قربون اون دل كوچولوت برم عزيز دلم خلاصه با امدن آقايون جشن دوم ما هم شروع شد و با حضور بابا جون و آقاجون و دايي حميد و عمو مسعود ادامه پيدا كرد كه بعد از خوردن غذا ديدم فاطمه گلم نيست وقتي امدم تو اتاقت ديدم مثل يك فرشته ناز خوابيدي و از خستگي تقريبا بيهوش شده بودي ، خوشحالم دخترم ،خوشحال كه قلب كوچيكت با حضور دوستانت شاد شاد بود و درست مثل فرشته در جمع دوستانت پرواز ميكردي انشاالله جشن 120سالگيت رو ببيني عزيزم .   

     اينهم تولد به روايت تصوير    

 

    

 

 

  

  

   

    

 دوستان فاطمه جون از سمت راست  

مبينا ، هانيه ، آتنا ، يگانه ، عطرين ، گل مامان فاطمه جون ، مهسا  ، اقليما  

 

 

 

چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد

زیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در

آسمان دلم آفتابی شد

دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ، همه زیبایی های

دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه

چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق میشود

و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در

لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو است… 

 

ادمه تصاوير در ادامه مطالب  

 

 

اينجا هم ادامه عكس هات با خوراكي هايي كه برات درست كردم .

    

   

ابنم جيگر خاله كه دوباره دور كيك رو تزيين كرد 

 

اينم سما جون كه داشت مجلس رو گرم مي كرد  

   

اين هم كتاب هاي و هديه براي بچه ها   

  

   

و اما قسمت مهم ، خوراكي ها 

   

 

   

 

   

 

 

 

 

 

   

 

عزيزم ، گلم تولدت مبارك  

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابا روح الله
7 خرداد 92 22:41
با اينكه دوست داشتم منم توي تولدت باشم ولي از اينكه با دوستات بهت بيشتر خوش گذشت خوشحال شدم نفس بابا
خاله سمانه
18 خرداد 92 12:12
یادش بخیر چقدر به هممون خوش گذشت با وجود شما گلهای زیبا و دوست داشتنی امسال که دیگه دوستای خوشگلت هم بودن دیگه کلی خوش گذشت خاله جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد