فاطمه جون و پارسا جون
عزيز دلم
خيلي خوشحالم كه شما انقدر دختر مهربون و با محبتي هستي كه از كنار بچه ها بودن انقدر لذت مي بري فرقي نميكنه چه وقتي كه پيش سما جون هستي و باهاش بازي مي كني يا وقتي كه پارسا جون رو مي بيني درسته كه چهار سال از شما كوچكتره ولي وقتي كنارش هستي انقدر ذوق مي كني و باهاش بازي مي كني و ازش مواظبت مي كني كه حد نداره .
چند روز پيش كه خاله جون امده بود خونه ما از صبح فقط راه مي رفتي و مي گفتي پس پارسا كي مياد وقتي هم كه امدن انقدر بالا و پايين پريدي كه حد نداشت و هر چي اسباب بازي بود مي زاشتي جلو پارسا تا باهاش بازي كنه ، پارسا هم شما رو خيلي دوست داره چون وقتي كه مي رفتي از اتاق بيرون با صداي خودش صدات مي كرد و منتظر بود كه جوابش رو بدي و بعدش چهار دستو پا ميدويد دنبالت و همش صدات مي كرد .
قربون شما فرشته هاي كوچولو كه انقدر دلهاي پاك داريد و بودن هيچ توقعي به هم عشق مي ورزيد و از كنار هم بودن لذت مي بريد
اينم يكي از صدتا عكسي كه با هم انداختيد
اينم عزيز خاله كه با شيرين كاريهاش دل ما رو حسابي برده
اينم دختر گلم كه با اين ماسك باعث خنده پارسا جون مي شد