تابستان
دختر گلم سلام
چند وقتي هست كه وقت نكردم برات بنويسم البته تعطيلات تابستون شروع شده و سرمون حسابي گرمه ، اولش كه دنبال كارهاي مدرسه و ثبت نام شما بوديم و بعدش هم يك سفر كوچولو رفتيم و ديگه وقت نكردم بيام بنويسم البته صبحها هم كه تا ساعت ده ، ده ونيم مي خوابيم به جبران زمان مدرسه كه از شش و نيم بيدار مي شديم و تا صبحانه بخوريم و كارهاي معمولي مون رو بكنيم و شما به بازي ها و كارتونت برسي شده عصري و ديگه حوصله نوشتن نيست (حسابي تنبل شديم ها ) ولي ديگه بايد يك برنامه درست براي خودمون بريزيم تا تابستون مفيدي داشته باشيم البته بابا جون شما رو كلاس زبان و شنا ثبت نام كرده ولي نميدونم چرا هنوز شروع نشده دعا كن كه زودتر شروع بشه تا شما هم سرت گرم بشه چون الان من شدم همبازي شما بايد باهات خاله بازي بكنم بدو بدو بازي ،كامپيوتر ، قايم باشك ، رنگابارنگه و....بازي كنم كه حوصله ات سر نره هرچي ميگم مامان جون من بازي هامو كردم ولي گوشت بده كار نيست حالا دعا مي كنيم زودتر كلاسات شروع بشه تا تابستون خوبي رو بگذروني .
گل مامان ، دختر نازم ، اين عكست در شش سال و يك ماهگيته و مي خواستيم بريم خونه آقا جون و روز ولادت حضرت علي بود و روز پدر بود كه حسابي بهت خوش گذشت
دوستت دارم گل مامان