زيباترين روز از سال 85
فاطمه گل زندگي ما در 24 ارديبهشت 1385در زيبا ترين روز خدا و پس از هفده ساعت و نيم انتظار در بيمارستان نجميه در ساعت 5.30 صبح پس از شنيدن بانگ آرامش بخش اذان بدنبا آمد و چشمان زيباشو به اين دنياي بزرگ باز كرد و خستگي اين انتظار طولاني رو با نشان دادن چهره پاك و معصومانه اش از تن مامان وبابا بيرون كرد و دنياي مامان و بابا رو زيباتر و شيرين تر از قبل كرد قشنگ ترين صداي زندگي صداي تپش قلب فاطمه.
تو بلوري گل نازم ، گل ناز
خنده كن كودك من ، بنشين مثل پروانه اي شاد
بر گل دامن من ، كودكم از تو جانم به تن است
جايت آغوش من است
فاطمه جون ،قشنگ ترين صداي زندگي صداي تپش قلب توست ، با شكوه ترين روز دنيا روز تولد توست ، عزيز مامان و بابا پس براي ما بمان و بدان عاشقانه دوستت داريم
عزيز دلم اينجا عكسي رو برات گذاشتم كه تو دل مامان مهمون بودي و خيلي كوچولو بودي و توسط سونوگرافي سه بعدي گرفته شده ببين چه ناز بودي
ديدي ماماني حالا به قدرت واقعي خداوند پي مي بري كه چقدر بزرگ و ناز شدي
اينجا هم چند تا از وسايل اتاقت رو گذاشتم البته خيلي كمه چون اون موقع ما بيشتر فيلم برداري ميكرديم تا عكس ولي بهت قول مي دم از روي فيلم چند تا عكس برات در بيارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی