نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

دختر قوي من

1390/4/8 16:30
نویسنده : مامان
238 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام گل مامان با دو روز تاخير امدم تا برات بنويسم كه تو دندون پزشكي چه خبر بود . 

جونم برات بگه كه : دوشنبه صبح ساعت هفت ونيم با كلي خواهش و التماس از خواب بيدار شدي و با هم رفتيم به سمت دندانپزشكي مسيرمون چون تو طرح بود مجبوردبوديم با اتوبوس بريم كه خيلي هم شلوغ بود و افراد زيادي ايستاده بودن و شما هم با قد كوتاهتر از بقيه ايستاده بودي و دست به ميله ها بود تا بالاخره رسيدم وقتي رفتيم داخل مطب شما اولش خيلي خوشحال بودي چون خيلي محيط زيبا وبامزه اي داشت و شما رفتي سراغ اسباب بازي ها و مشغول بازي شدي و خاله شادونه مي ديدي ، تا اينكه نوبت ما شد و رفتيم داخل اتاق اولش خيلي خوب رفتي و روي صندلي نشستي و من خيل خوشحال بودم كه دخترم نترسيده بعد كه خانم دكتر برات آمپول زد و امديم بيرون و لثه شما شروع كرد به سر شدن فاطمه خانم هم شروع كرد كه واي درد ميكنه ،چرا لبم تپل شده،چرا بدمزست تا اينكه خانم دكتر مهربون صدات كرد و برات توضيح داد كه الان كرم هاي تو دندونت دارن ميميرن و من مي خواهم بيارمشون بيرون بعد دوباره نشستي روي صندلي و وقتي خانم دكتر فرزها رو روشن كرد شروع كردي گريه كردن كه درد داره ولي خانم دكتر كلي باهات صحبت كرد و كارهاش رو هم انجام داد و نشونت داد كه چه جوري دندونهات رو تميز ميكنه و وقتي دندونت رو درست كرد انقدر سفيد و قشنگ شده بود كه من اصلا باور نمي كردم اين دندون قبلا خراب بوده و وقتي خانم دكتر جايزه هم بهت داد خيلي خوشحال شدي و امديم بيرون ودوباره سوار اتوبوس شديم به طرف خونه و شما تو اتوبوس خوابت برد و من هم مجبور بودم تو اون گرما و شلوغلي خوابيدن شما رو هم تحمل كنم خلاصه وقتي امديم خونه انگار نه انگار كه دندونپزشكي بودي و شروع كردي به بازي و رفتي حموم دوش گرفتي ، ناهارت رو خوردي و از ساعت سه تا هفت خوابيدي ، اين هم جريان دكتر رفتنت ولي من در كل خيلي خوشحالم كه كار دندونت با موفقيت انجام شد و اصلا باور نمي كردم كه شما انقدر دختر صبوري باشي البته ترست و گريه هات بابت صداي فرز داخل دهانت بوده و شما چون دفعه اولت بوده و تجربه نداشتي يكم ترسيدي حالا هم به من قول دادي كه هميشه مراقب دندونات باشي تا ديگه نري دندون پزشكي دوست دارم دختر گلم  الان هم دارم خيلي سريع برات مي نويسم چون بايد بريم كلاس و داره ديرت مي شه پس تا بعد  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دايي حميد
10 تیر 90 18:57
آفرين دايي جو ن، تو خيلي قوي هستي،بايد بيشتر مراقب دندونهاي كوچولوت باشي كه زود خراب نشه تا مجبور بشي بري آمپول بزني
خاله سمانه
20 تیر 90 17:03
آفرین خاله جون میدونستم که تو خیلی زرنگ و قوی هستی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد