شيطون بلا

سلام گل مامان دختر شيطون من ماشاالله هرچي بزرگتر مي شي بازيگوش تر و پر جنب و جوش تر مي شي تو اين روزهاي نسبتا گرم بهاري شما ديگه تو خونه بند نمي شي همش دوست داري بري پارك و بازي كني با اينكه كلاسهات رو هم ميري ولي تا ميايم خونه مي گي مامان حوصله ام سر رفت و بعضي وقت هاهم كه ديگه كاري نداري انجام بدي مياي سراغ من و لج من رو در مياري به قول يك آقاي دكتر بچه ها تو اين سن از اينك حرص پدر و مادرشون رو در ميان لذت مي برن و وقتي صداي پدر و مادر بلند مي شود شما فسقلي ها احساس غرور ميكنيد كه با اين سن كمتون تونستيد يك آدم بزرگ رو عصباني كنيد ، درست مثل شما وقتي من ناراحت مي شم مي ري يك گوشه و مي خندي ولي بعدش سريع ميايي و عذر خواهي مي كني و تا نگم بخشيدمت دست بر دار نيستي .

تو اين چند روز تعطيلي هم آلودگي هواي تهران نزاشت ما از خونه بيرون بريم و شما همش پشت پنجره مي رفتي و مي گفتي بابا جون هوا خوب شد ؟ تا اينكه روز شنبه تصميم گرفتيم با آقاجون و ماماني ودايي جون و خاله جون بريم پارك ، ماماني يك آش خوش مزه گذاشت شام هم درست كرديم ورفتيم ، براي دايي كاري پيش امد و نتوانست بياد ولي ما رفتيم شما ديگه انگار از قفس آزاد شدي انقدر دويدي و بازي كردي كه شب تا رسيديم خونه خوابت برد و فرداش سما جون امد خونه ماماني و شما دوتا حسابي با هم بازي كرديد و شما مي گفتي من خواهر بزرگتر سما هستم و فقط مواظب بودي كاري نكنه وباهم خاله بازي مي كرديد و موقعه خداحافظي هم فيلم هندي شما شروع شد سما گريه مي كرد كه نره شما هم از اونطرف گريه مي كردي انشا الله بزرگ هم كه شديد همينجوري هم ديگه رو دوست داشته باشيد ، خلاصه اين چند روز و البته روزهاي بلند بهاري شما فقط حوصلت سر مي ره تو بگو من با اين حوصله شما چكار كنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟