نفس باباش فاطمهنفس باباش فاطمه، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

روز مادر

ميشه اسم پاكت رو رو دل خدا نوشت     ميشه با تو پر كشيد توي راه سرنوشت            ميشه با عطر تنت تا خود خدا رسيد                  ميشه چشم ناز رو رو تن گلها كشيد                         مادرم جونم فدات برم قربون چشات                                تو اگه نگام كني جون ميدم واسه نگات اين شعر هم تقديم ميكنم به مادر عزيزم كه شبانه روز براي رشد و تكامل ما زحمت كشيد و حالا كه خودم مادر شدم ب...
4 خرداد 1390

سفر به دل طبيعت

ناز گل مامان: هفته گذشته من و بابا جون تصميم گرفتيم تا يك سفر كوتاه به شمال داشته باشيم و دوباره از مناظر بكر طبيعت لذت ببريم وقتي گل من اين موضوع رو فهميدي انقدر خوشحال شدي كه فقط پريدي بغل بابا و چند تا بوس آبدار كردي وبعد انقدر داد زدي كه خودت خسته شدي   وقتي به شهر زيباي بابلسر رسيديم وكوه هاي پر از درخت ،زمين هاي پر از سبزه و گلهاي زيبا رو ديدي فقط شعر مي خوندي و مي خنديدي و از شوق ديدن دريا فقط ما تونستيم وسايلمون رو بزاريم تو ويلا و سريع بريم طرف ساحل ، انقدر هوا خوب بود كه تو مثل يك فرشته كوچولو بال در آوردي و فقط تو ساحا مي دويدي و بازي مي كردي بعدش هم رفتي طرف دريا و تمام لباس هات رو خيس كردي بعد از كلي بازي انقدر خس...
2 خرداد 1390

مشخصات متولدين ارديبهشت

در اينجا مشخصات متولدين ارديبهشت رو گذاشتم تا بخوني و مشخصات ذاتي خودت رو بدوني متولدين ارديبهشت مخالف درگيري ، رييس فعال و لايق ، با همه كنار مي آيد ، عاشق خانه و خانواده ، اگر عصباني شود طوفان بپا مي كند ، عاشق طبيعت ، خواستار رفتار آرام ، محتاط ومخالف انتقاد واعتراض ، رفيق و دوست بسيار شيرين ، علاقه مند به موسيقي ، مادري سختگير و همسري فداكار ، در شيك پوشي طرفدار سادگي است ، از بسياري جهات نمك زندگي محسوب مي شود ، مخالف شتابزدگي است و يك رگ لجبازي دارد                           ...
27 ارديبهشت 1390

بارون بهاري من

اي بانوي ارديبهشتي من،دنياي من دوست دارم  تو به لطافت گل سرخي ،به لطافت بارون بهاري ، دوست دارم  اي تو آرامش وجودم ،اي هستي و تارو پودم دوست دارم اي طلوع دوباره در زندگي من دوست دارم               اي خداي مهربون به خاطر اين هديه زيبا ازت ممنونم و درخواست ميكنم اين بركت رو در هيچ مكان و زماني از هيچ مادري دريغ نكني         ...
27 ارديبهشت 1390

تولد فرشته كوچولو

ماه آسمونم ،بانوي ارديبهشتي من ، تولدت مبارك            چه زود و شيرين گذشت پنج سال از اولين روز كه تو رو در كنارم احساس كردم ، حضور فرشته كوچولوي كه جمع ما رو سه نفره كرد و ما اين حس رو هر سال در 24 ارديبهشت دوباره احساس مي كنيم  ، حس شيزين پدر و مادر بودن رو ، دوباره خاطرات اين روز تو ذهنم مرور شد خاطره انتظار ي طولاني و بعد يك فرشته كوچولو و مو مشكي رو كنارت مي يارن و مي گن اينم دخترت تمام دردها و انتظارت تموم ميشه و فقط دوست داري اين موجود كوچولو رو تو آغوشت بگيري و از نزديك گرماي وجودش رو حسش كني ، بله دخترم اين خاطره ها در روز تولدت دوباره تكرار شد و من و بابا دوباره اينها رو براي هم بازگو كرد...
26 ارديبهشت 1390

دختر ورزشكار

دختر گلم ديگه ورزشكار شدي و از اواخر فروردين ديگه ميري باشگاه ، كلاس ژيمناستيك حالا ديگه نرمش هاي زيادي رو ياد گرفتي و چندتا از حركات ورزشي مثل پل زدن،گهواره رفتن،سرسره و پشتك زدن رو بلدي و حتي ميتوني پاهات رو خوب باز كني ، قربونت برم كه انقدر به ورزش علاقه داري چون هر روز صبح سريع خودت حاضر مي شي و لباسهات رو ميپوشي و آماده رفتن مي شي . تو باشگاه هم دوستاي زيادي رو پيدا كردي و باه گروه دخترا رو تشكيل داديد و مدام باهم پچ پچ مكنيد . صداي آقاي مربي در مياد و ميگه گروه دخترا حرف نزنيد ، البته شما خوب ورزش هات رو انجام ميدي و حالا ديگه استا شما رو ميبره وسط تشك تا حركات رو انجام بدي من از اين بابت خيلي خوش حالم و به خودم ميبالم كه همچين...
20 ارديبهشت 1390

تا تولد .....

عزيز مامان و بابا : چه لطيف است حس آغاز دوباره ... و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس ... و چه اندازه عجيب است روز ابتداي بودن ... و چه اندازه شيرين روز ميلادت ... روز تو ... روز كه تو آغاز شدي و شكوفه كردي... عزيزم فقط چهار روز ديگر مانده تا روز شروع با تو بودن     پنج گل سرخ تقديم به وجود پاكت كه پنجمين بهار رو مثل شكوفه ها پشت سر گذاشتي... پنج گل ياس تاج گلي براي دخترم كه تمام زندگي مامان و بابا رو پر از عطر ياس كرده... و پنج گل مريم هديه به تو كه پنج سال لذت پدر و مادر بودن را براي ما هديه آوردي .               فقط چهار روز ديگه ...
20 ارديبهشت 1390

بازديد از نمايشگاه

  ناز گل من روز جمعه وقتي از خواب بيدار شديم تصميم گرفتيم بريم نمايشگاه كتاب چون من و بابا جون دوست داشتيم شما با كتاب و كتابخوني بيشتر آشنا بشي ، وقتي ميخواستيم بريم تصميم گرفتيم با مترو بريم و تو انقدر ذوق كرده بودي كه مدام ميپرسيدي مامان مترو مثل قطاره چون دفعه اولت بود كه مي خواستي سوار بشي و وقتي رفتم از خوشحالي فقط جيغ ميزدي و وقتي سوار شدي مي گفتي واي قلبم قلبم داره مي افته چقدر تند ميره و اين برات اولين خاطره مترو سواريت بود                            تقريبا نزديك ساعت دوازده بود كه رسيديم نمايشگاه و تو از ديدن اون همه جمعيت شوكه شد...
17 ارديبهشت 1390

زيباترين روز از سال 85

  فاطمه  گل زندگي ما در 24 ارديبهشت 1385در زيبا ترين روز خدا و پس از هفده ساعت و نيم انتظار در بيمارستان نجميه در ساعت 5.30 صبح پس از شنيدن بانگ آرامش بخش اذان بدنبا آمد و چشمان زيباشو به اين دنياي بزرگ باز كرد و خستگي اين انتظار طولاني رو با نشان دادن چهره پاك و معصومانه اش از تن مامان وبابا بيرون كرد و دنياي مامان و بابا رو زيباتر و شيرين تر از قبل كرد  قشنگ ترين صداي زندگي صداي تپش قلب فاطمه.                                تو بلوري گل نازم ، گل ناز خنده كن كودك من ، بنشين مثل پروانه اي شاد بر گل دامن...
28 فروردين 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد